اگر تاریخ تکرار شود و ایران برود، جهان اسلام رفته است
بنیاد طلوع |
سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۰ ق.ظ |
۰ نظر
If History repeats itself, As goes Iran, so will go the Muslim world
در تحلیل نیروهاى موجود در عالم، مسلما دو قدرت اصلى و محورى را بیشتر نمىتوان یافت. اول، تمدن مادى و جهان غرب، و بعد جهان اسلام. محور بقاى هر کدام از این تمدنها، گسترش یافتن و تسلط بر تمدن رقیب و بر کل جهان است، یعنى تمدن غرب ذاتا براى حفظ و بقاى خود چارهاى جز سعى در به زیر سلطه آوردن جهان اسلام ندارد که البته از طرق مختلف این کار را دنبال مىکند. بحث در لوازم و ابزار و راههاى بقاى تمدن اسلامى را به وقت دیگرى موکول مىکنیم، اما آنچه که بنابر دلایل متعدد قابل اثبات است، آن است که در هر تمدن و قدرت اثر کننده در عالم، مسلما یک محور و اصل وجود دارد که شدت روحى و قوت عمل او محور حرکت بقیه اعضاى آن تمدن و نیروى تهاجم کننده است. همان طور که در تحلیل کلان جهان خلقت و رویارویى نیروهاى متعدد خیر و شر به طور قطع باید تنها قائل به درگیرى بین دو محور اصلى بود که هر کدام از آنها یک امت و جامعه و قواى عظیمى را با خود به همراه دارند. درگیرى جبهه حق و باطل، درگیرى پیامبر اسلامصلواتاللهعلیه است با شیطان، و بقیه، پیرو این دو جبهه هستند.
در مسایل عینى سیاسى، متأسفانه حتى بعد از دوران پر برکت حیات حضرت امامقدس سره که مؤلفههاى اصلى تحلیل مسایل جهانى را به کرات به جوامع اسلامى گوشزد کردند. هنوز هم با شدت فراوان و عمدتا با غرض و نه از روى غفلت - که البته ممکن است ناشى از ترس و لذتجویى و مانند آن باشد - متأسفانه مؤلفههاى محورى در تحلیل مسائل جهانى حتى در بین بعضى از نیروهاى متدین مسؤول نظام نیز در نظر گرفته نمىشود.
از یک سو به طرق مختلف سعى در این دارند که ثابت کنند که مثلاً به دلیل آن که ابزار تبلیغاتى جهانى در دست شیعیان نیست یا هنوز از صنعت و تکنولوژى مدرن به نحو تام و کامل برخوردار نشدهاند، پس اثرگذارى بیانى و معنوى و بلکه مهمتر از آن، اثرگذارى عینى آنها بر قدرتهاى موجود در عالم محدود و نزدیک به صفر است.
از سوى دیگر، به طرق مختلف و بنابر دلایل متعدد که عمده آنها ناشى از حب دنیاست، در تلاشند که نشان دهند اولا مسایل ایدئولوژیک و در رأس آن، عقاید مبتنى بر مذاهب الهى در برخوردهاى سیاسى جهان غرب مؤثر نیست و تلاش مىکنند تمام رفتارهاى جهان غرب را بإ؛
پارامترهاى سکولار که متأسفانه خودشان بیش از غربىها به آن معتقد شدهاند، تحلیل نمایند. اینها همان نادانهایى هستند که اگر سال 61 هجرى هم بودند، حادثه عظیم عاشورا را به جنگ براى قدرت و حکومت مادى تحلیل مىکردند. در مصداق عینى و امروزى آن، تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا ثابت کنند در تهدیدات و رفتارهاى بین المللى امریکا، ایران و اعتقادات عمیق و انقلابى تشیع، محوریت ندارد. همه تلاششان این است که نشان دهند که مثلاً اگر برخى از خواستههاى سیاسى آمریکا برآورده شود، اینها کارى به ایران ندارند.
آیا اینها با گذشت 20 سال از انقلاب هنوز هم نمىفهمند جهان غرب و حکومت شیطان، محورش آمریکاست و جهان اسلام و حکومت توحیدى، محورش ایران است؟! هنوز هم تمام دستگاههاى خبرى خودشان را به کار مىاندازند تا یک خبرى را پیدا کنند که مثلاً نشان دهد محور رفتارهاى آمریکا در عالم مسایل سیاسى و جغرافیایى و مانند آن است. خودشان را به قصد به خواب مىزنند و نگرانند از آنکه افشا شود که درگیرى آمریکا با ارزشها و عقاید راستین اسلامى و با رهبرى ایران در جهان اسلام است.
یکى از نمونه هاى عینى براى اثبات محوریت ایران در برنامهریزىهاى بینالمللى آمریکا و اعتقاد آمریکا به این که ایران دشمن شماره یک اوست، مقاله مهم یکى از مأموران پرسابقه و عالیرتبه سازمان جاسوسى سیا و از مسؤولین وزارت خارجه آمریکا و از مشاورین عالیرتبه سیاسى آمریکاست که در مسایل جهان اسلام و ایران تخصص دارد. «روئل مارک گریکت» (Reuel Marc Gerecht)(1) در مقالهاى که در 5 آگوست 2002 (14 مرداد 1381)با عنوان «تغییر نظام سیاسى ایران»(2)در انستیتو «اینترپرایس» آمریکا که مخصوص مطالعات سیاسى است(2) به چاپ رساند، مطالب مهمى درباره تحولات اخیر جهان و نحوه برخورد آمریکا با ایران آورده است. او اول در تحلیل قدرت هاى موجود در خاورمیانه به صراحت مىگوید: «در گذشته ایران به خاطر سابقه تاریخى خود جزء کشورهاى مهم خاورمیانه بوده است و بعد از انقلاب آیت الله خمینى در سال 1979 میلادى به مهمترین کشور در میان مسلمانان خاورمیانه تبدیل گشته است»، بعد در ادامه با تأیید سخنرانى معروف بوش که از ایران به عنوان محور شرارت نام برده است تأکید مىکند که «دولت بوش به دنبال مبارزه با ظلم و ستم در درون ایران است.»
در ادامه به تحلیل از اوضاع داخلى ایران مىپردازد و در بین صحبتهاى خود که فىالجمله همان مباحث مربوط به اصلاحطلبان و نقش آنها در ایران است، به صراحت به چند نکته مهم درباره مقصود خود از اصلاحطلبى و ضرورت پیروزى آنها در ایران اشاره مى کند و آن اینکه تأکید مى کند «اکثریت جمعیت ایران زیر 20 سال سن دارند و عمدتا خسته و ناراحت و از نظر مسائل جنسى محروم هستند و وعدههاى رئیس جمهور ایران در مورد آزادى به تحقق نپیوسته است» و ادامه مى دهد «در ایران مسایل آزاردهندهاى وجود دارند که عبارتند از رعایت نشدن حقوق زنان، آزار معتقدان به بهائیت و یهودیان واجراى حکم سنگسار و فتواى قتل سلمان رشدى» و با این تحلیل از اوضاع ایران، نتیجه مى گیرد که مشکلات اصلى در ایران مسایل آرمانى و اعتقادى است و از سوى دیگر وضعیت مطلوبى براى آمریکا به وجود آمده است که خود به صراحت نشان مى دهد که آمریکایىها دنبال اجراى چه اصلاحاتى در ایران هستند. در ادامه به تحلیل بسیار عجیبى از وضعیت مقبولیت آمریکا در خاورمیانه بعد از حوادث یازده سپتامبر اشاره مىکند و به عبارتى محورهاى اصلى تحلیل دولتمردان آمریکا را از وضعیت خاورمیانه نشان مىدهد. او مىگوید: «تصمیم اخیر بوش براى فاصله گرفتن از آرزوهاى خیال پردازانه در به کارگیرى روحانیون میانهرو پشت سر خاتمى، قدر و منزلت آمریکا را در ایران بالا برده است.
این موضع بوش موفقیتى مهم براى او و مهمتر براى مردم ایران که خواهان تغییر سیاسى ایران هستند بود. درست برخلاف حرفهایى که CNN یا برخى روزنامه ها مى زنند، موقعیت آمریکا در خاورمیانه و به خصوص ایران، پس از یازده سپتامبر تقویت شده است. جنگ بین اسرائیل و فلسطین، هیبت و عظمت آمریکا را در منطقه بالا بردهاست. اسرائیل و متحدان آمریکایىاش با اشغال دوباره کرانه باخترى رود اردن، نقش اصلى را در آینده مناسبات اسرائیل و فلسطین به دست آوردهاند. تصمیم بوش براى نادیده گرفتن عرفات و توجه دوباره واشنگتن به جنگ با عراق همراه با عملیاتهاى شدیدتر نظامى آریل شارون، نقش عرفات را کاهش داده و تأثیر مستقیم مصر و عربستان را بر سیاست خارجى آمریکا کمتر کرده است. بوش با سخنرانى محور شرارت و دکترین جدید خود در زمینه پیشدستى در جنگ، وزنه را در منطقه بهنفع آمریکا تغییر داده و دشمنان آمریکا را در حالت دفاعى قرار داده است.»
این مطالب نشاندهنده نحوهنگرش سیاستمداران آمریکا به تحولات موجود در عالم است که مبناى رفتارهاى بعدى آنها قرار مى گیرد.(4)
در نهایت راهکار پیشنهادى خود براى چگونگى رفتار با جمهورى اسلامى ایران را بیان مى کند. او در این مسأله با توجه به مسایل مربوط به عراق تأکید مى کند: «بهترین راه براى آمریکا این است که توپ را به زمین ایران بیندازد و این از طریق حمله به عراق امکان پذیر است. چرا که پس از حمله آمریکا به عراق دو احتمال وجود دارد: اول آن که با حضور نظامیان آمریکا در نزدیکى ایران آشوبها و شورشهاى همزمان در شهرهاى مختلف ایران به وجود خواهد آمد(یا بهتر است بگوییم باید این شورشها به وجود بیاید) بهخصوص در شهرهایى که از قلمرو کنترل حکومت دور هستند که این خود باعث اقدام ارتش و سپاه پاسداران خواهد شد و با توجه به هراس نظام مذهبى ایران از تظاهرات بزرگ خیابانى، مسایل جالبى پیش خواهد آمد. (که عمل بعدى آمریکایىها را مشخص خواهد کرد)؛ اما احتمال دوم آن است که اگر اینگونه نشود، به طور قطع با تشکیل حکومت دموکراتیک در عراق، شیعیان عراق در رفت و آمد با شیعیان ایران، اوضاع مطلوب عراق را تشریح خواهند کرد و از آن به بعد است که دولت بوش از هر گونه تظاهرات در خیابان هاى ایران حمایت خواهد نمود. از همین جهت است که دولت آمریکا چون احتمال مىدهد وقتى تهران بفهمد که بوش کاملا براى تشکیل دموکراسى در عراق مصمم است، حتما در امور عراق دخالت خواهد کرد، خود را از هماکنون براى برخوردهاى بعدى ایران آماده کرده است.»(شاید براى همین است که دولتمردان آمریکا سعى مى کنند در انظار بین المللى وجود اختلاف در آمریکا در مورد مسایل عراق را تبلیغ کنند و از بیان قطعى در مورد استراتژى خودشان در عراق طفره مى روند، تا مخالفان اصلى آن ها مثل ایران نتوانند از اقدامات بعدى آمریکا پیش گیرى کنند)
او بعد از این ارائه راهکار عملى براى دولت آمریکا، به صراحت تأکید مىکند که «باید آمریکا تمام تلاش خود را به کار بندد و با تبلیغات وسیع، آمریکا و تمدن غرب را بسیار خوب و موجه در نزد ایرانیان نشان دهد.» و در آخر تأکید مىکند «اگر تاریخ تکرار شود و اگر ایران از بین برود جهان اسلام از بین خواهد رفت.»
پىنوشت:
1. روئل مارک گریکت که مقالات و سخنرانىهاى وى در نشریات معروف آمریکایى از جمله فارین افرز، نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال و شبکه هاى ,NBC ,BBC CNN و مانند آن منتشر مى شود، داراى مدرک کارشناسى در رشته تاریخ اسلام از دانشگاه پرینستون آمریکا و مدرک کارشناسىارشد در رشته تاریخ از دانشگاه جان هاپکینز است. زمینه تحقیقات و تخصص او در مسایل ایران، خاورمیانه، افغانستان، آسیاى مرکزى، مسایل جاسوسى و تروریسم است. او به مدت 10 سال کارشناس مسایل خاورمیانه در سازمان سیا و مسؤول امور سیاسى و کنسولى وزارت خارجه آمریکا تا سال 1994 بوده است. همچنین مشاور شبکه CBS در امور افغانستان و مشاور ارزیابى خطرات خاورمیانه و آسیاى مرکزى براى شرکت وال سینگهام و یکى از مدیران پروژه قرن آمریکایى جدید در سال 2001 است. کتاب معروف او به نام «شناختن دشمن تو: سفر یک جاسوس به ایران انقلابى»، در سال 1997 به چاپ رسیده است.
2. Regime Change in Iran
3. American Enterprise Institute for public policy Research
4. با اینکه در واقع این تحلیلها از اوضاع خاورمیانه غلط است، اما صحبتهاى این کارشناسى عالىرتبه آمریکایى وقتى در کنار سایر اقدامات و موضعگیرىهاى آمریکا قرار مىگیرد، دیدگاه ایشان را نسبت به مسائل جهانى به خوبى بیان مىکند و نشان مىدهد که آنها کاملا قلدرمآبانه سعى در حاکم کردن نظرهاى خود دارند و از روحیه استکبارى آنها کم نشده است، که البته به لطف الهى ایشان با همه ادعاهایى که دارند معلوم است که هنوز هم فقط به منابع خبرى خود و نیروهاى مادى و ظاهرى خود اعتماد دارند و به همین است که از مسائل عمیق عالم بىخبر ماندهاند و حماقتهاى بسیارى را در تحلیل خود نشان مىدهند و با این وصف وظیفه ما در مقابله با این مستکبران احمق که خودش هم فریب تبلیغات خودش را خورده سنگینتر خواهد بود و در یک خوف و رجایى قرار دارد، که درست است این حماقتها، او را به سمت نابودى خواهد برد، ولى کارهاى نامعقول را هم ممکن است به خاطر روحیه استکبارى خود انجام دهد.
- ۹۲/۱۱/۱۵